
عنوان کامل پایان نامه :
قسمتی از متن پایان نامه :
1-1-1- راوي:[1]
«در متن روايي، راوي صدايي است که سخن ميگويد. مسئوليت کنش روايت بر دوش اوست و داستان را به عنوان «امري واقعي» تعريف ميکند. در روايت ناداستاني، راوي خود گويندهاي است که در واقع، گفتمان روايي را توليد ميکند. در داستان، اين دو عنصر موقعيت ارتباط، منطقاً از هم جدا هستند. فرستندهي بالفعل يا نويسنده در جهان واقعي حضور دارد و داستان را براي عضو ديگري از جهان واقعي، يعني خواننده، تعريف ميکند، اما راوي بخشي از دنياي متن است و روايت را به بخش ديگري از دنياي متن که به روايتگير موسوم است، انتقال ميدهد. اين جفتهاي ارتباطي که از مؤلف/ خواننده و راوي/ روايتگير شکل گرفتهاند در نظامهاي مجزاي واقعيت جاي گرفتهاند، اما قرارداد پذيرفته شدهاي هست که اين نظامها را به يکديگر ارتباط ميدهد: نويسنده چنان حرف ميزند که گويي راوي است و خواننده چنان پيام را دريافت ميکند که گويي روايتگير است. هم راويان داستان و هم راويان ناداستان را ميتوان براساس شيوه درگيرشدن آنان در رخدادهاي روايت شده طبقه بندي کرد. راوي ممکن است داستانگوي رخدادي باشد که خود شخصاً شاهد آن نبوده است(راوي«ديگر گوي» )، يا گزارشگر رخدادي باشد که شاهد آن بوده اما درگير آن نبوده ويا قهرمان دوم آن بودهاست(راوي«هم گوي») ويا اين که شخصيت اصلي آن باشد( راوي«خودگوي»). همچنين، ژنت تمايزي قائل ميشود ميان راويان «درون گوي» که بخشي از دنياي روايي هستند، و راويان «برون گوي» که اين دنيا را از بيرون تصوير ميکنند». (مکاريک،1390: 133-134)
بنابرين، موقعيت راوي در متن و شيوههاي او براي روايت کردن موجب تمايز راويان مختلف ميگردد و روايتگير با ايجاد ارتباط ميان متن و راوي به خوانش صحيح آن ميپردازد. راوي بايد توانايي اين را داشتهباشد که در مقام هريک از انواع راويان ذکر شده، نقش خود را به گونهاي انجام دهد که مخاطب احساس منتقل شدهي او را دريابد.
نظريههاي مربوط به راوي را به طور کلي ميتوان به دو دسته تقسيم کرد:
نظريههايي که معتقد هستند راوي در داستان وجودي حقيقي دارد و نظريههايي که راوي را داراي شخصيت حقيقي و تعين نميدانند.
« توماس مان، نويسندهي آلماني که نظريههايش تأثير عمدهاي بر نظريه پردازان آلماني گذاشت معتقد بود که راوي روح روايت است. داستان به وسيله روح روايت نقل مي شود. اين روح به قدري مجرد و همه جا ناظر است که از نظر دستوري به جز در قالب سوم شخص به شکل ديگري از آن نميتوان صحبت کرد. البته اين سوم شخص گاهي مي تواند تشخص يافته و به شکل اول شخص درآيد ». (احمد اخوت90:1364)
نظريه توماس مان با انتخاب لفظ «روح روايت»، بسيار بهجا و مناسب جلوه ميکند؛ چراکه روايت بدون راوي که همان روح متن است وجود پيدا نخواهد کرد و راوي در کنار ديگر عناصر داستان جايگاه ويژهي خود را مييابد. داستان « درخت سبز عاشق» اصغر الهي يکي از داستانهايي است که راوي با جملات خود روحي واقعي به داستان بخشيده است:
« دور کعبه طواف کردم؛ دور حرم، دور قبر خالي تو که هيچجا نبود و همهجا بود. قبرت را اگر سراغ ميکردم، ميآمدم کنار آن و مثل درختي سبز ميشدم».(الهي، 1369: 74)
[1] narrator
سوالات یا اهداف این پایان نامه :
بررسآثار اصغر الهي در دو دستهي رمان و مجموعه داستانهاي کوتاه، مورد تحليلهايي از لحاظ فرم، محتوا، عناصر داستاني، نکات برجستهي روانشناسي از ديدگاه فرويد، يونگ و آدلر و جامعه شناسي از ديدگاه گلدمن